loading...

آئین مستان

شهادت حضرت فاطمه,متن مداحی شهادت حضرت زهرا, مداحی شهادت حضرت زهرا,متن مداحی شهادت حضرت فاطمه, مداحی شهادت حضرت فاطمه,متن مداحی فاطمیه, مداحی فاطمیه,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2214 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1280 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 603 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6702 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2835 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3236 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3562 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4134 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3672 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5887 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4364 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 389 زمان : نظرات (1)

السلامُ علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام.

 بابا بیا ببین غمِ چشم تر مرا

چشمان ضرب دیده و درد سر مرا

بابا ببین که فاطمه خیلی شکسته شد

با رفتنت زمانه شکسته پر مرا

اَجر رسالت تو به پهلوی من رسید

میخی به خون نشانده پدر پیکر مرا

مظلومیِ علی به خدا باور من است

بردند با طناب همه ی باور مرا

سیلی که جای خود، پسرم را شهید کرد

آنکس که خون نموده دل مضطر مرا

خیلی دلم برای علی سوخت ای پدر

وقتی که دید خونِ روی معجر مرا

آینده ی حسین و حسن آتشم زده

در دل ببین غمِ دختر مرا

دیدم میان شام غم باغِ لاله را

تصویر کودکی خودم را، سه ساله را

من آسمانِ ابری باران گرفته ام

از چشم عمه غیرتِ طوفان گرفته ام

از لحظه ای که سر روی نیزه گذاشتی

زنجیر بسته راهِ، بیابان گرفته را

من با وجود ضعف تنم در مسیر شام

با خطبه های عمه مان جان گرفته ام

بابا ببین حکایت دندانمان یکیست

امشب برات روضه ی دندان گرفته ام

ماهم ولی هلال قدم پر ستاره ام

خورشید خون گرفته به دامان گرفته ام

 میدانم از تنور فقط نان میاورند

حالا چجور از تو بوی نان گرفته ام

طفل گرسنه با شکم سیر میزدند

در شهر شام ، شام غریبان گرفته ام

دیگر خرابه درد ‌سرش گریه‌ی من است

بابا ببر مرا که دلم تنگ رفتن است

مرغ اسیر هم وطنش فرق میکند

هم اینکه نوع پرزدنش فرق میکند

شیرین زبان تو شده لکنت زبان پدر

طرز تکلم و سخنش فرق میکند

خیلی مرا زدند ولی بین این همه

این شمر لعنتی زدنش فرق میکند

از دست‌ها مپرس که با گوش‌ها چه کرد

 بعضیا هنوز ساکتن...دوست داری من روضه کلامی بخونم باشه... دختر بچه دیدی یا نه...دختر بچه از تاریکی میترسه...دختر بچه از صدای بلند میترسه...دختر بچه همیشه از سفری میترسه که بابا توش نباشه...اما این خانوم رو، هم باباشو کشتند هم عموش رو کشتند، هم داداشاش رو کشتند...نیزه دار سر بریده ی آقا میگه نیمه شب خودم رو به خواب زدم ببینم صدا گریه کیه...دیدم این دختر خودشو آروم آروم کشوند پا نیزه سر بریده ی بابا...هی میگفت: بابا دلم برات تنگ شده...بابا کجا بودی ریختن تو خیمه...فقط همین قدر بگم...بابا گوشم درد میکنه...بابا همیشه دختر‌تو بغل میگرفتی...میگه یه وقت دیدم نیزه خم شد...این دختر بابا رو بغل گرفت... یه جمله گفت بابا دیگه خسته شدم...بابا منم با خودت ببر...ها این دستا همه بیاد بالا ،بلند همه بخونن: حسین...

گفت تار سید جلوی ضریح حضرت رقیه ...با لهجه ی شیرین آذریش گفت خانم...ما تو دهاتمون...وقتی بیرون میریم چادر به چادر هر فصلی عوض می کنیم...اما تو بیابون میریم این خارا پاها رو اذیت می کنه...یه چیزی درست می کنیم به پاهامون میزنیم...شنیدم پاهات ترک خورده...برات دارو آوردم...

 خواهر کوچولو داری؟ هی میگه داداش دلم درد میکنه...زمین و زمان و زیر و رو می کنی میگی یه کار کنم دیگه گریه نکنه...هی به زور می خوابوندنش هی از خواب می پرید... میگفت عمه دلم درد میکنه...یه داغ مشترک همین خانم داره مثل امام حسن...بعد از کوچه وقتی اون نانجیب جلو چشمش مادرشو زدن حسن هی از خواب می پرید...بعد از اون شبی که این دختر از ناقه افتاد... این دختر دیگه نتونست بخوابه...هی میگفت: عمه! میترسم

تا دَرِ خرابه واشد نیمه شب

فهمیدم تعبیر رؤیای منی

هرکی هرچی که میخواد بذار بگه

توی تشتم باشی بابای منی

من میخواستم که به آغوشت بیام

به خدا خسته شدم از اینکه هی

شب بلرزم و روزا تب بکنم

کاش خبر میدادی که داری میای

یکم اینجا رو مرتب بکنم

بگو از چی بگم از کجا بگم

آخه فرصت کمه و حرفا زیاد

آرزوم بود مثل مادرت بشم

فکر کنم موی سفید بهم میاد

خوب نگاه کن همه چی عوض شده

بدنا سیاه و مو سفید شدیم

کار دنیا رو میبینی باباجون

رفتی و همسایه ی یزید شدم

من نمیتونم بخوابم نه بشینم

نه که راه برم بابایی چند قدم

واسه دلخوشی عمه این شبا

الکی هی خودمو به خواب زدم

آره اونجا بود که مارو میزدن

دقیقا کنار نیزه روبروت

تا که اومدم بگم عمو کجاست

یکی سیلی زد و گفت اینم عموت

از مدینه یاد گرفتن همشون

اهل بیت و توی کوچه میزنن

باشه اصلا همه ی ما خارجی

اینا با چه دینی بچه میزنن

نمیدونی که به چه مصیبتی

از تو بازار و از تو کوچه رد شدم

خیلی چیزا یاد گرفتم این روزا

وضوی جبیره هم بلد شدم

وقتی که تاولا سر وا میکنن

دیگه آب وضوم آتیشه برام

خشتی که یه ماهه بالشم شده

آخرش سنگ لهد میشه برام

دستی پلید لاله ی گوش مرا کشید

دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسد

 بابا مارو مجلس شراب بردن...بابا به ما خیلی خندیدن...سرو بغل گرفت...هی موهای بابا رو چنگ میزد...مَنَ اَلّذی اَیتمنی علیٰ صِغر سِنّی...بابا به من بگو اول کی سنگ به پیشونیت زده...بابا کی موهای تو رو نامرتب کرده...آخ بابایی کی رگای گردنتو بریده...حسین

به حقیقت خانوم رقیه سلام الله علیها ...اللهم عجل لولیک الفرج...چشم انتظاری خیلی بده...عمه بابام مگه نگفت سفر میره...؟گفت: عمه این چه سفریِ بابام رفته...؟عمه جان این چه سفریِ بابام رفته شیرخواره میره مادرش نمیره...؟دلم برا علی اصغر تنگ شده...فیض ببرن همه شهدای مدافع حرم که دختربچه ی قد و نیم قد دارن...بعضیا هنوز جنازه هاشون نیومده...مادرا به بچه هاشون گفتن باباتون رفته سفر...این بچه هارو عزیز بشمارید...هی میگه مادر میشه بابام بیاد یه بار دیگه منو بغل بگیره...الحمدلله مردم ما قدر شناسن...حواسشون هست...اما تا این سر و آوردن دیدن میخواد بره...به قول یکی از ذاکرای آذری زبان...که از دنیا رفته فیض ببره...گفت عزیزم کجا میری...گفت عمه میخوام برم به دخترای شام...بگم منم بابا دارم...بابام از سفر اومده... هرجا نشستی بلند بگو: حسین...

  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 487 زمان : نظرات (0)

ای نگاهت پر از سپیده بیا

دل زِ هجرت به خون تپیده بیا

 آقای من ..

 شبِ غم را سحر،سحر برگرد

ای صفایِ سحر ، سپیده بیا ..

 آقای من ..

 آه از این انتظارِ جان فرسا

 چه قد فاطمیه ها بیاد تو رو صدا بزنم

 آه ازین انتظار جان فرسا

ای امید دل رمیده بیا ..

 با همین زمزمه و ناله اتمی تونی صداشبزنی .. آقاجان .. برا من نیا ، به خاطر من نیا ، من کجا شما کجا .. الحمدلله یه اشاره برا شما بسه

 ناله دارد برای آمدن

مادری با قد خمیده بیا ...

 قسمت می دهم ..

چه قد حق این قسم رو ادا می کنی ؟.. این قسم ، قسم معمولی نیست . شاید بعضی وقتها لقلقۀ زبان من و تو بشه . اما حواسمون رو جمع کنیم ، امام زمان عجل الله فرجه رو داریم قسم می دیم ..

 قسمت می دهم به اشکی که

بر رُخِ مرتضی چکیده بیا ...

 

کدوم اشک ؟.. اون لحظه ای که هی التماس کرد .. هی گفت فاطمه با من حرف بزن .. خدا نکنه هیچ مردی به روز علی بیفته ... قهرمان خیبر باشی .. دُل دُل سوار عرب ، فارِس عرب باشی ..وارث المومنین یَعسوب الدین قائِد الغُر المُحَجَّلینعلی باشی .. اصلاً علی باشی .. اصلاً همه رو بگذار کنار .. کی باورش میشد کار علی به جایی برسه با زانو بیاد کنارِ بدن ...

 مرحوم محدث قمّی می گه .. جلو دَرِ حجره افتاد رو زمین ، هی می خواست بلند شه دید زانو هاش رمق نداره . سر زهرا رو بغل کرد هی صداش کرد دید جوابی نمی ده ..

(اینی که گفت یافاطمه اَنا علی ، خیلی حرف داره ..) دیگه دید فایده نداره .. باید تیر آخر رو بزنه . دیدن بلند بلند گریه می کرد ، می گفت من علی ام .. اشک چشم علی افتاد رو صورت فاطمه ، من امام زمان عجل الله فرجه رو به همون قطره اشک قسم می دم ..

 قسمت می دهم به اشکی که

بر رخ فاطمه چکیده بیا ..

 اشکی که رو صورت فاطمه چکید اشکِ علی بود ... آقاجان .. بازم قسم بدم‌ ..؟ اگه این اسم و این پرچم سیاه و این فاطمیه نبود ، اینجوری نمی گفتم .. آقاجان ..

 جان آن مادری که ...

 شب جمعه ست .. کیا مشتری اند امشب ..؟

جانِ آن مادری که غرق به خون

در پِیِ مرتضی دویده بیا ..

 جانِ یاسی که بین آتش سوخت

رویی از غنچه اش ندیده بیا ..

 دیگه بیا .. تو رو جان مادرت بیا ... چقدر فاطمیه التماست کنم ... من‌برا مادرت عزادارم .. به حرمت این لباس مشکی بیا ... به حرمت این گریه ها بیا ... به حرمت اون مادری که برای علی جون داد


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 281 زمان : نظرات (0)

در سِلک ما معراج رفتن پر نمی خواهد

مومن پری بهتر ز چشمِ تر نمی خواهد

با اشک وقتی حاجت مارا روا کردن

گریه کنت ، مشکل گشا دیگر نمی خواهد

خاکِ حسینیه برایِ شاعران کافیست

از تو نوشتن ، جوهر و دفتر نمی خواهد

ذاتِ تو را تمثالِ اعطینا بیان کردن

تفسیرِ دیگر سورۀ کوثر نمی خواهد

با دیدنِ رویِ تو با خود روبرو می شد

آیینه ای بعد از تو پیغمبر نمی خواهد

نورِ وجودت را علی از قبل خلقت دید

این مدعا شاهد ازین بهتر نمی خواهد

وقتی دعایِ تو نگهدارِ علی باشد

دیگر سپر را فاتحِ خیبر نمی خواهد

نانِ تو ، خادم پرورِ بیتِ یدالله است

نانی به جز این سفره را قنبر نمی خواهد

ذراتِ رویِ چادرت حکم طلا دارد

تا گرد و خاکش هست فضه زَر نمی خواهد

چادر نمازت سایه سارِ مُلکِ سلمان است

جز سایۀ امنِ تو این کشور نمی خواهد

این نسلِ سوم خوب در پیکار ثابت کرد

حرفِ دفاع از دین که باشد ، سر نمی خواهد

این انقلابِ فاطمی چهل سال ثابت کرد

جز نسلِ زهرا و علی ، سَروَر نمی خواهد

چهل سال جنگیدیم پایِ پرچمِ زهرا

فرزند جز خون خواهی مادر نمی خواهد

تمار اگر باشی به رویِ دار خواهی گفت

حرفِ ولایت را زدن منبر نمی خواهد

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 8695 زمان : نظرات (0)

خدانگهدار ،ای مهربونم

ای هم زبونم، چراغ خونم

خدانگهدار، بانوی خستم

از پا نشستی، از پا نشستم

یادم نمیره، اون کوچه و در

دیوار و مسمار، آتیش و هیزم

یادم نمیره، تو گریه کردی

من گریه کردم، میون مردم

یادم نمیره، من که یه روزی

با این دو دستم، خیبر شکستم

یادم نمیره، همسایه هامون

زُل میزدن به، طناب دستم

گفتن علی، نظر شدی ،خندیدن

یکم شکسته تر شدی ،خندیدن

رد شدن از کنار من، میگفتن

سلامتی پدر شدی،خندیدن

خدانگهدار، ای یار جونی

هنوز برا من، تو پهلوونی

سرت رو پایین، چرا گرفتی

نبینم اینجور، عزا گرفتی

عیبی نداره بیا، خیال کن

اصلا ندارم، هیچ زخم و دردی

عیبی نداره، اشکاتو پاک کن

 زینب نبینه، که گریه کردی

عیبی نداره، فدا سرتو

 اگه سرم خورد، گوشه ی دیوار

 عیبی نداره، دیگه گذشته

 هر وقت که خواستی، این میخ و بردار

ببین حسن ،رو زانوهام خوابیده

دیده تو گریه میکنی ترسیده

مادر براش بمیره، خواب دید انگار

پریده از خواب و، تنش لرزیده

از کوچه گفتن دردسر داره

کی از حال حسن خبر داره

شبا با گریه زیر لب میگفت

مادر دلش خوش بود پسر داره

از کوچه ی ما برو برو

 دیگه نبینم تورو برو

علی مانده است رد خون كوچه،چشم ما روشن

و این حیدر شكستن را خودت بانو تصور كن

تصور كن علی را در میان بغض این خانه

سكوتِ میخ و آهن را خودت بانو تصور كن

كنارم باش تا آخر ،فلانی داشت می خندید

غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور كن

از امشب برات بگم،غسل كه تمام شد،كفن كردن كه تمام شد،امیرالمؤمین یه نگاهی انداخت دید كسی نیست كمكش كنه،گرچه امام صادق فرمودند:اینقدر بدن مادر ما فاطمه نحیف و لاغر شده بود،بعضی ها میگن:امیرالمؤمنین یك تنه تابوت رو بلند كرد.اما این نكته ای رو كه میخواهم بگم علامه حسن زاده ی آملی نقل می كنند،میگه:امیرالمؤمنین صدا زد: حسن جان! برو سلمان رو خبر كن بیاد كمك من باشه. سلمان میگه:تو خونه نشستم دیدم در خونه رو میزنند تا در رو باز كردم دیدم امام حسن سر به دیوار گذاشته،سلمان بلند شو بیا می خواهیم مادر رو ببریم. اومدم تو خونه ی علی دیدم چه اوضاعی است،زینبین یه طرف،حسن و حسین یه طرف،یه طرف هم امیرالمؤمنین سرتاپا خونیِ و سر تا پا خاكی...تا چشمش تو چشم سلمان افتاد همیدیگر رو بغل كردن،سلمان دیدی چه خاكی به سرم شد،دیدی فاطمه ام رو ازم گرفتن...همه بگید:یازهرا...

  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 8633 زمان : نظرات (0)

میبارم مثلِ آسمون برات

میکشی منو با اشکِ بی صدات

سرتو بگیر بالا جونِ علی

بمیرم برات ..

پاشو اینجوری منو نده عذاب، کلمینی

بری از پیشم میشم خونه خراب، کلمینی

بین این همه سلام بی جواب، کلمینی

یه کمی حرف بزن علی نمیره

حرف رفتن نزن علی میمیره

رنگ صورتت شده سرخ و کبود

از علی دل بریدی اما چه زود

خانومم رفیق نیمه راه شدی

قرار این نبود ..

علیِ نشسته بالای سرت، کلمینی

بگو تو کوچه چی اومد به سرت، کلمینی

چیزی که به من نمیگه پسرت، کلمینی

یه کمی حرف بزن علی نمیره

حرف رفتن نزن علی میمیره

نه اُولار زِینبی آغلاتمیاسان

چی میشه زینبُ گریان نکنی

بالامی بیردَه قوجاقه آلاسان

بچه مو یه بار دیگه بغلش کنی

بو قدر عمو قیزی حیدری سن

انقدر دخترعمویِ حیدر رو

اُوتاندیرمیاسان

خجالتش نده

بیلیرسَن هئچ کیمه یالوارمامیشام ، کلمینی

میدونی به هیچ کسی التماس نکردم

عمریده هئچ کسه اُوزسالمامیشام ، کلمینی

تو عمرم به هیچ کسی رو نزدم

مَنده سَن تک گِجنی یاتمامیشام ، کلمینی

منم مثل تو شب رو نخوابیدم

ایندی اما سَنه من یالواریرام

حالا من دارم بهت التماس می کنم

ایندی زهرا سَنه من اُوز سالمیشام

تا الان بهت زهرا جان رو نزده بودم

گِتمه زهرا ..

نرو زهرا


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 401 زمان : نظرات (0)

عمری است با عنایتتو گریه می کنم

تنها به قصد غربت تو گریه میکنم

عمری است پای بیرق مشکی روضه ها

در سایه سار رحمت تو گریه میکنم

 هر چقدر دوست داری گریه کن...فریاد بزن...اما مادر ما تا گریه اش بلند شد...جلوی علی رو گرفتن...گفتن علی به فاطمه بگو بسه اینقدر گریه نکنه خسته شدیم...یکی نپرسید بگه زهرا چرا گریه میکنه...فقط گفتن بهش بگو گریه نکن...یه دختر سه ساله ام یاد گرفت،گفت: عمه! فکر کردن مارو اسیر کردن...میخوای شهرشام رو روی سرشون خراب کنم...اینقدر گریه میکنم...اینقدر گریه کرد گفت صدای گریه کیه نمیزاره من بخوابم...رحمت خدا به این قلب های ذلال...رحمت خدا به این چشمهای پاک و اشک آلود فاطمیه...رحمت خدا به پدر مادراتون که شماها رو با نام علی و زهرا پرورش دادن

 گاهی ستاره میشوم و تا سپیده دم

در آسمان غربت تو گریه میکنم

قبرت که نیست دلخوشم از این که لااقل

پایینِ پای هیات تو گریه میکنم

آه ای ضریح گمشده بانویِ بی نشان

در حسرتِ زیارت تو گریه میکنم

تا تربت شهیدِ اُحد ،پا به پای اشک

هر شب به رسم عادت خود گریه میکنم

گاهی کنار روضه ات از دست میروم

از بس که در مصیبت تو گریه میکنم

از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم

تا کوچه ی شهادت تو  گریه میکنم

 اگه می بینی فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت بخاطر اینه علی رو تنها گذاشتن...

 گردد اگرچه غرقه به خون پای تا سرم

به زان که بنگرم غم غربت به شوهرم

مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست

این غصه میکشد که غریب است شوهرم

 خدا هیچ کسی رو از بالا پایین نیاره...همچین که وارد خانه شد بی بی تو بسترِ...همچی که به زور بلند شد...شاید بعضیا کمکش کردن...هی نگاه میکرد میگفت: علی جان یه سوال دارم...بگو عزیز دلم...صدا زد: آقا! مولا! بابای بچه ها من!...شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن... علی سرش و پایین انداخت گریه کرد...صدا زد: زهرا جان...به خدا علی سلام میده مردم روشون رو برمیگردونن...

 جز غم کسی به خانه ی ما سر نمیزند

اینجا که مرغ شوق دگر پر نمیزند

در شهر خود غریبم و با درد آشنا

در خانه ی غریب کسی در نمیزند

من دختر پیمبرم و زان همه یکی

دم از سفارشات پیمبر نمیزند

میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت

زن را کسی مقابل شوهر نمیزند

پیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت

مادر، کسی مقابل دختر نمیزند

من نمیدونم چه جوری زد...اسماء میگه آب میریختم...دیدم علی دستش رو سرش گذاشت...گفتم چی شده آقا...فرمود: دستم رسید به بازوی ورم کرده...میدونی زینب کِی یادش افتاد...شبی که تو خرابه...زن غساله اومد...من دست به این بچه نمیزنم...تا بگید بدنش چرا اینقدر کبوده...ناله ی زینب بلند شد زن غساله...از کربلا تا کوفه...از کوفه تا شام هرجا گفته بابا، تازیانه،سیلی.....

دستی پلید لاله ی گوش مرا درید

دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسید

 به حقیقت خانوم فاطمه و به حقیقت خانوم رقیه سلام الله علیها "اللهم عجل لولیک الفرج

 

تعداد صفحات : 11

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 62
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 311
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 2,875
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 10,615
  • بازدید ماه : 71,816
  • بازدید سال : 1,281,740
  • بازدید کلی : 19,787,568